جدول جو
جدول جو

معنی ذات البین - جستجوی لغت در جدول جو

ذات البین
میان دو تن یا دو گروه، آنچه میان دو یا چند تن باشد از خوبی یا بدی، دوجانبه، دوجانبی، مشترک میان دو تن یا دو گروه، حالت و حقیقت رابطۀ دو تن یا دو دسته
تصویری از ذات البین
تصویر ذات البین
فرهنگ فارسی عمید
ذات البین
(تُلْ بَ)
مشترک میان دوتن یا دو قوم. میان دو کس یا دو جماعت، دوجانبه. دوجانبی، دوطرفی. که شامل هر دو جانب بود، اصلاح ذات البین. افساد ذات البین: رسول فرستادیم نزدیک برادر... و پیغامها دادیم رسول را که اندر آن صلاح ذات البین بود. (تاریخ بیهقی). مشایخ بخارا به اصلاح ذات البین برخاستند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 162). ملک نوح بعد از حصول رضاء جانبین و حدوث صفاء ذات البین بر اثر وزیر روانه شد. (ترجمه تاریخ یمینی همان نسخه). و او را (ابوعلی سیمجور فایق را) به موافقت و مرافقت خویش و اتحاد ذات البین بفریفت و او را در این دعوت سمح القیاد یافت. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 55). فایق... ابوعلی را گفت مقصود از ارسال تو بخطۀ جرجانیه و التفاتی که بجانب تو کرده اند، تفریق ذات البین است و آنکه سلسلۀ اتحاد و موافقت ما از هم فروگشایند... (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 126). بخفض جناح ذلت پیش آئی و به استمالت خاطر و استقالت از فساد ذات البینی که در جانبین حاصل است مشغول شوی. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
ذات البین
سودا داد و ستد، میانجی، جاور (حال) جاتک میانه دوکس یا جماعت دو جانبه: (باب بیستم - در اصلاح ذات البین و صله رحم)
فرهنگ لغت هوشیار
ذات البین
((~. بَ))
آنچه میان دو کسی باشد از خوبی و بدی، شادی و اندوه
تصویری از ذات البین
تصویر ذات البین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذات الریه
تصویر ذات الریه
درد و ورم و چرکی که بر اثر سرماخوردگی شدید و آنفولانزا در ریه پیدا می شود، ورم شش، سینه پهلو، پنومونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذات الیمین
تصویر ذات الیمین
جانب راست، سمت دست راست، دست راست، به راست
فرهنگ فارسی عمید
(تُسْ سَ)
رحبه ای است از رحاب اضم به حجاز. (المرصع) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شَ بَ)
یکی از وادیهای علاه به یمامه است و مخلافی است به یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شی)
صاحب المرصع گوید: موضعالحزن من دیار بنی تمیم. و در منتهی الارب آید: موضعی است در دیار بنی یربوع که در آن گیاه شیح بسیار روید
لغت نامه دهخدا
(تُظْ ظَ)
یکی از بلاد بنی سلیم است
لغت نامه دهخدا
(تُلْعِ)
نام موضعی است. تغلبی گوید:
سألت عنهم و قد سدت اباعرهم
من ابین رحبه ذات العیص فالعدن.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ یَ)
سوی دست راست. (مهذب الاسماء). جانب راست. (دهار). دست راست. براست:
هم بتقلیب تو تا ذات الیمین
تا سوی ذات الشمال ای رب ّ دین.
مولوی
، و صاحب غیاث گوید و کسانی که نامۀ اعمالشان بر دست راست آید و مراد از این مؤمنانند
لغت نامه دهخدا
(تُ خِ فَ)
تبر دوسر. ج، ذوات الخلفین
لغت نامه دهخدا
(تُلْ اَ یُ)
رجوع به باریکلومانن شود
لغت نامه دهخدا
(تُرْ ر ی)
گیاهی است ماننده بقیصوم
لغت نامه دهخدا
(تُ اِ مَ)
انوق. رخمه. و آن یکی از جوارح طیور است:
و ذات اسمین و الالوان شتی
تحمّق و هی کیّسهالحویل.
(المرصع) (المزهر ص 339)
لغت نامه دهخدا
(تُرْری یَ)
درد شش. (مهذب الاسماء). آماس شش. التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: نزد پزشگان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: ورمی است حارّ در ریه - انتهی. و صاحب ذخیره گوید: ذات الریه، آماس شش را گویند.
و داود انطاکی گوید: ورم الرئه و تسمی ذات الرئه و هو ورم جرمها خاصهً و اسبابه احدالأخلاط و البخارات من الأعلی ان تقدم صداع او ذبحه و الاّ فمن غیره. و علاماته، الوجع و ضیق النفس و العطش والحمی والنفث الکثیر، ان کانت المادّه رطبهً و خفهالحمی والناخس ان کانت بارده و الاّ العکس. و اما حمرهالوجنه و السعال و الانتصاب فواجب فی الکل - انتهی. و آن بیماری باشد که جرم ریه ملتهب گردد و از میکربی خاص تولد کندو علاج نزدیک به برءالساعۀ آن پنی سیلین است که بنوی خداوند رحمان با کشف آن بر بندگان خود رحمت فرمود، ذات الریۀ حادّ یا سواره، نوعی از ذات الریه است شدیدتر و سریعالاّثارتر از ذات الریۀ عادی، ذات الریه الجنبی یا ذات الریه و الجنب، تورم و التهاب حجاب مستطبتن و ریه، ذات الریۀ قطعی. که ورم و التهاب در قطعات باشد
لغت نامه دهخدا
(تُدْ دَ)
عقبه ای است به بلاد هذیل و اصمعی ذات الطیور روایت کرده است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ خی یَ)
از بلاد مهره به اقصای یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ جَ)
نام وادیئی است در یک منزلی مدینۀ طیبه میان ذوالحلیفه و برثان و در این ذات الجیش گلوبند ام المؤمنین عایشه بنت ابی بکر رضی اﷲ عنها بگسیخت و برای تجسس دانه های آن رسول اکرم صلوات اﷲ علیه امر بتوقف جیش فرمود و آیۀ تیمم نازل گردید. عروه بن اذینه گوید: کاد الهوی یوم ذات الجیش یقتلنی لمنزل لم یهج لاشوق من صقب. (از المرصع) (معجم البلدان). و آن را اولات الجیش نیز نامند. رجوع به جزء 7 ص 55 شود
لغت نامه دهخدا
(تُلْ)
قال الطویق بن عاصم النمیری:
عرفت لحبی بین منعرج اللوی
و اسفل ذات البان مبداً و محضراً
الی حیث فاض المذنبان و واجها
من الرمل ذی الارطی قواعد عقّرا
بهاکن اسباب الهوی مطمئنه
ومات الهوی ذاک الزمان و اقصرا.
قال - المذنبان - وادیان بذات البان. و بان من قری مصر و بان من قری نیسابور، ثم من قری ارغیان. (معجم البلدان یاقوت حموی). ابن الاثیر در المرصع گوید: نام موضعی است و در اشعار عرب بسیار یاد شده است و بان درختی است مشهور که میوۀ خوشبوی دارد شاعر گوید:
و یوم بذات البان قصر طوله
حدیث یکادالروح تشبهه لطفا
لغت نامه دهخدا
(تُلْ بَ)
آنچه در شکم بود از فضول
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عَ)
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب در ذیل عنوان و من واسط الی ثعلبیه گوید: از واسط تا شعشعه سی میل از او تا عیص سی و دو میل، از او تا ذات العین بیست و شش میل از او تا شابیه بیست و شش میل از او تااخادید سی میل... (نزهه القلوب چ بریل لیدن 1331)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عَ)
سلفینون. صریمهالجدی. عنبیه. فلومانن
علت چشم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ بَ)
موضعی است و رؤبه گوید: شذب اخراهن عن ذات البهق. (الموشح ص 319)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ بَ)
زن شوهردار
لغت نامه دهخدا
(تُزْ زُ مَ)
میانۀ روزگار. (قاضیخان بدر محمد دهار) ، در زمانی مقدّم
لغت نامه دهخدا
دارایی خواسته دارایی خواسته. یا قلت ذات الید. تنگ دستی تهی دستی: شاید بود که از طول العهد غیبت من خبر وفات داده باشند و قاضی وقت بقلت ذات الید و علت اعسار نفقه با شوهری دیگر نکاح فرموده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات البعل
تصویر ذات البعل
زن شوهردار
فرهنگ لغت هوشیار
التهاب و آماس در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس، درد و ورم که بر اثر سرماخوردگی در ریه پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الیمین
تصویر ذات الیمین
دست راست، راستکاران که کردار نامه را به دست راستشان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات البطن
تصویر ذات البطن
درونروده اندرونه آنچه از فضول در شکم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات العین
تصویر ذات العین
چشمدرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الشی
تصویر ذات الشی
پشین: روان (نفس) گوهر نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الریه
تصویر ذات الریه
((تُ رّ یِ))
عفونت و التهاب در نسج ریه خصوصاً به وسیله میکربی به نام پنوموکوک
فرهنگ فارسی معین